کسی دستنوشته ام را نخواند.خودم هم نخواندم ،آخر من مشهور نیستم
کسی شعرم را نخواندفاما خودم زمزمه کردم
کسی داستانم رانخواند چون داستان زندگیم بود ،اما خودم با تنهائیم آنرا لحظه به لحظه تجربه کردم
دیگر نخواهم خواند ،چون آوازم را کسی دوست ندارد
آخر مگر کلاغها چه گناهی کرده اند
آوازشان دوست داشتنی است ،فقط کمی بزک نکرده اند.
سرزمین کلاغها ،سرزمین مردمان گمنام
آنها که می آیند اما کسی ......
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
به نظر شما داستانها
آمار سایت